سفارش تبلیغ
صبا ویژن



گل نرگس ... مهدی فاطمه






درباره نویسنده
گل نرگس ... مهدی فاطمه
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
کربلا و امام حسین (ع)
مشهد و امام رضا (ع)
سوریه و بی بی زینب (س)
سفرنامه جنوب و غرب
من و تو
دل نوشت ها
رمضان
نازنین زهرا
متفرقه
تقریبا سیاسی
سفر مقام معظم رهبری به کرمانشاه
سردار شهید مهدی زین الدین
شهید سید رحیم خمیس آبادی
مناسبت ها و مراسم ها
مسابقات و طرح های مذهبی
زندگی نامه حضرت ابالفضل (ع)
ضیافت اندیشه 1389
قرار بود بریم ،ولی موندیم !

ذکر ایام هفته


لینکهای روزانه
گل نرگس...مهدی فاطمه ! [806]
[آرشیو(1)]

لینک دوستان

وبلاگ گروهی فصل انتظار
دست خط ...
لبگزه
شلمچه
حضور نور
مسجد ولیعصر (عج) کنگان
نجوای شبانه
پاک دیده
چفیه
آسمان سرخ
حرف دل
مجنون صفت
نیار یعنی آرزو
سحرخیز مدینه کی می آیی ؟
نوشابه ای با طعم بهائیت
خدای شاپرک ها
کمان نیوز
او خواهد آمد...
حدیث نفس
حجاب غیبت
حس غریب
*دفاع مقدس*
حریم یاس
مزار شهدا
منتظر کوچک
وب نوشته های حاج محمد
حدیث دل
تا کرببلا هست زمین را عشق است
دل نوشته های دو دختر شهید
گذر اقاقیا
عکس بان
ذهن نوشت
منتظر قائم آل محمد
زیباترین شکیب
چادر خاکی
من از دیار حبیب م
وادی
آوینار
الهی من لی غیرک ...
احسان پسر خوب مامان و بابا


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
گل نرگس ... مهدی فاطمه


لوگوی دوستان




آمار بازدید
بازدید کل :985992
بازدید امروز : 7
بازدید دیروز :26
 RSS 

2



نویسنده » نرگس » ساعت 1:0 صبح روز شنبه 96 آذر 18

1

چمران



نویسنده » نرگس » ساعت 1:0 صبح روز شنبه 96 آذر 18

امروز با تلنگر یه بزرگواری یادم اومد که وبلاگی داشتم و مینوشتم و ... !

دوباره دلتنگ نوشتن و حرف زدن توی این وبلاگ شدم و ان شا الله کم کم سر و سامونش میدم :)

خیلی حیفم اومد که مدتهاست اینجا چیزی ننوشتم . یاد اون روزهای اوج وبلاگ نویسی افتادم و اینکه وقتی به یه وبلاگ مراجعه میکردیم که نویسنده اش نمی نوشت ، خیلی حالمون گرفته میشد و اون موقع ها تلگرام و اینستاگرام و ...نبود و راهی برای اینکه بدونیم کجاست و چیکار میکنه نداشتیم !

اساسا تکنولوژی با تموم محاسنش ، کلی چیزهای خوب هم ازمون میگیره دیگه .

یاد همه این ده سال وبلاگ نویسی بخیر...

یا علی



نویسنده » نرگس » ساعت 4:0 صبح روز دوشنبه 95 دی 13

هوالعلی الاعلی

داره صبح میشه و هنوز نخوابیدم . نمیدونم چرا اما دلم خیلی گرفته...

 27 دی ماه 1394 ... روز اجرایی شدن برجام !

دارم فکر میکنم به تموم دستاوردهای هسته ای که با چه سختی و چه خون هایی بدست اومد .

اون وقت چه راحت در مقابل زورگویی آمریکا و همدست هاشون همه رو دادیم و در ازاش چی گرفتیم ؟!

فکر میکنم به عزتی که این روزها همش داره حراج میشه و تازه واسش دست هم میزنیم !

به خوشحالی و خوشبینی یه عده واسه برداشته شدن تحریم ها ! و...

به تقارن تاریخ ها ...به تقارن تاریخ شهادت "شهید روشن" ، سیمان و راکتور اراک و...

به آزاد شدن 10 تفنگدار آمریکایی ؛ به  آزاد شدن چهار تبعه آمریکایی ؛ به تناقض ها ...

دارم فکر میکنم به شهدای انقلاب ...شهدای دفاع مقدس ...شهدای هسته ای ... شهدای مدافع حرم ...

.

.

.

مستند مدافع حرم شهید " مهدی نوروزی "  رو دانلود میکنم و می بینم .

مجری برنامه "همسر شهید رضایی " هستن ؛ دارن با "همسر شهید نوروزی" صحبت میکنن ؛ دوتاشون گریه میکنن ...

با گریه هاشون بغضم میشکنه و اشکام جاری میشه ...

داره صبح میشه ...

 

پ.ن.1 : چقدر این روزها به مدافعین حرم و خونواده هاشون فکر میکنم ... به خونواده شهدای هسته ای ...


نوای وبلاگ : "به این عکس ها خیره شو خیره شو " ؛ از صبح مدام دارم گوشش میدم .



نویسنده » نرگس » ساعت 5:15 صبح روز یکشنبه 94 دی 27

 

پ.ن : نوای وب رو از دست ندید .

خدای خوبم هوامو داشته باش ...



نویسنده » نرگس » ساعت 3:54 صبح روز چهارشنبه 94 آذر 18

« هو السمیع العلیم»

همیشه این عادت بد رو داشتم و دارم !

که هر اتفاق ناخوشایندی توی زندگیم پیش میاد یا حرف گزنده ای که میشنوم یا حتی حادثه ی تلخی که رخ میده ، به جای آرامش دادن به خودم و پیدا کردن راه حل یا فکر نکردن بیشتر به این موضوع ناخوشایند ، بدتر زوایای این حرف یا اتفاق بد رو هی با خودم تکرار و بررسی می کنم و اونقدر ذهنم رو درگیرش میکنم  که هیچ کار دیگه ای رو نمیتونم درست انجام بدم و بالاخره  از پا درمیام و یأس و نا امیدی و تلخی همه ی وجودمو فرا میگیره ...

گاهی زندگی آدم توی یه مسیری قرار میگیره که بنظرت همش ضرر و اذیته ، اما هر کاری میکنی نه تنها از اون مسیر بیرون نمیای بلکه بیشتر باعث تثبیتش هم میشی ... انگار تموم تلاش هات موجب میشه که دوباره برگردی سر جای اولت ... !

اینطور وقت ها خیلی کلافه میشم ...

از یه طرف میگم باید تموم تلاشم رو بکنم تا به نتیجه دلخواهم برسم ... از یه طرفم میگم خب شاید حکمتی داره که هر کاری میکنم نمیشه !

یه وقتا فکر میکنم باید توی دعاهام اصرار داشته باشم که از خدا خواسته م رو بگیرم ؛ 

یه وقتایی هم فکر میکنم که نباید به زور چیزی رو از خدا بخوام ...

نمیدونم ... دچار یه جور خود درگیری ذهنی بدی میشم این طور وقت ها ...


هوالسمیع

......................................................................................................................

پ.ن.1 : اینطور موقع ها فقط دلم به این خوشه که خودش داره می بینه و همه ی حرفامو میشنوه ...

پ.ن.2 : خدایا میشه هوای بنده های کم طاقتت رو بیشتر داشته باشی ؟

پ.ن.3 : نمیدونم چرا اینارو اینجا نوشتم ! اما به دعای خیر تک تک تون محتاجم . یا علی مدد



نویسنده » نرگس » ساعت 5:0 صبح روز دوشنبه 94 آبان 11

إنّ الله عزیزٌ ذوانتقامٍ

حدود ظهر روز عید قربان برایم پیامکی می آید که : " وقوع فاجعه ای دیگر در عربستان و منا ... "

دلم نمی خواهد باور کنم و آن را شایعه میپندارم اما شبکه خبر را روشن می کنم و با کمال تأسف می بینم که واقعا صحت دارد و فاجعه ای بزرگ رخ داده است ...

بعد از اتفاق عمیقا دردناک سقوط جرثقیل دلم نمی خواست دیگر خبر بدی از حجاج بشنوم .

هنوز ابعاد حادثه را دقیق اعلام نمی کنند اما دلم آشوب می شود ...

با گذشت زمان اخبار دردناک تر و فاجعه عمیق تر می شود . دیگر عید معنایی ندارد . مسلمانان سراسر دنیا عزادار می شوند و تلخی این خبر آنقدر زیاد است که همه مان شوکه شده ایم ...

تصاویر و فیلم ها قلب تک به تک ما را آتش می زند . جلوی تلویزیون اشک از چشمان همه سرازیر می شود ...

کم کم  اسامی کشته شده ها اعلام می شود . اسامی مفقودین ...

لحظات ، دردآور و پر از اضطراب و دلهره و غم است ، حتی برای کسانی که کسی از بستگانشان در حج نیست .

رفته رفته جراحت عمیقی در قلبمان ایجاد می شود و غم عجیبی سراسر وجودمان را فرا می گیرد . به غرور همه مان بر می خورد ...

از همان اول همه مان حدس می زنیم که این مصیبت فقط یک تقدیر یا اتفاق - به اذعان خودشان ! - نیست بلکه ...

بدتر از همه بی مسئولیتی سعودی ها و حرف هایشان آزارمان می دهد و اینکه به جای عذرخواهی تازه تقصیر را به گردن حجاج می اندازند !

روزهای بعد از صبح تا شب پیگیر اخبار حجاج مظلوم منا هستم و وقتی در بین مفقودین و کشته شده ها اسم قاری های جوان   " حاج محسن حاجی حسنی " و  " حاج حسن دانش " و  " حاج امین باوی " و .... را می بینم دیگر حالم دگرگون می شود ...

چقدر آن روز گریه کردم بر مظلومیت تک به تک حجاج مسلمان از سراسر دنیا ...

از اینکه سه فرزند امین باوی منتظر پدرشان بودند ... از اینکه حج تمتع جایزه ی عزیزان قرآنی بود ... چقدر فرزند یتیم شدند ...

چقدر چشم های منتظر به در خیره ماند و به جای عزیزشان جنازه های آن ها باید برگردد ...

چه دل هایی که آشوب شد ... چه خانواده هایی که به هم ریخت ...چه اشک هایی که جاری شد ...

چه مصیب بزرگی است فاجعه منا ... قلب هر انسان با وجدانی از دیدن این صحنه ها به درد می آید چه برسد به ما مسلمان ها ...

با دیدن تصاویر حاجیان در زیر آفتاب و جریان تشنگی و رد شدن مأموران سعودی با پوتین از روی پیکرها و .... دل های همه مان داغدار شد و روانه صحرای کربلا شد ....

خدایا خودت آراممان کن .... خدایا ظهور منتقم را نزدیک بگردان ...

و چه خوب فرمودند رهبر معظم انقلاب اسلامی : " ما رعایت ادب اسلامی، رعایت حرمت برادری در امّت اسلامی را نگه داشتیم؛ ما میتوانیم عکس‌العمل نشان بدهیم. اگر بنا شد عکس‌العمل نشان بدهیم، عکس‌العمل‌های ما خشن هم خواهد بود، سخت هم خواهد بود. "

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پ.ن.1 : فقط صحبت های رهبر عزیزمان  آرام مان می کند و کمی از آلام جانکاه این حادثه می کاهد اما این روسیاهی تا ابد بر پیشانی خائنین - و نه خادمین - حرمین شریفین باقی خواهد ماند ... تا ابد ...

پ.ن.2 : خدای بزرگ شهدای مظلوم منا در بهترین حالت ممکن به دیدارت شتافتند اما رسوایی و انتقام از پیروان شیطان - بلکه خود شیطان - را عاجزانه از درگاهت مسئلت داریم ...

پ.ن.3 : عمیقا با خانواده های داغ دیده همدردی می کنیم و به تک تک آن ها تسلیت عرض می کنیم .

پ.ن.4 : هنوز صدای آخرین تلاوت شهید محسن حاجی حسنی در کنار خانه خدا در گوشمان است که : " وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَأَمْناً  ... و چون خانه کعبه را براى مردم محل اجتماع و جاى امنى قرار دادیم ... "

پ.ن.5 : نوای وبلاگ صوت بسیار زیبای عبدالباسط هست که خیلی هم محزونه ... یا علی مدد



نویسنده » نرگس » ساعت 1:24 عصر روز پنج شنبه 94 مهر 9